Mittwoch, 5. Dezember 2007

مرانم

مرانم از خود ای یار، که از دلت نشانم می رود دل که رفت،جانم هم از پی دل ِ بی نشانم میرود مرنجان مرا، نزد رقیبان مکن این همه خوار مرا از پیشم مرو که بی تو،گویی از تن روانم می رود از جام می میخانه عشق تو، منم مست و خراب ساقی بزم عمر شراب ده غم آیدم چو مستیم میرود آسمان نمی بارد قطره آبی از بهر عطشهای کویر از کشته سیاوش ست، که دریای خون روان میرود

Keine Kommentare: