اگر میتوانستم نافهمیم را از فهم تو
شمارش میکردم تا به آخر این خط
که تو فهم ارزشش میدانی
تازه نشان رویش نسترن را
بر شاخه های خشکیده باغ کهنه
به باور مینشستم
در کج فهمی خود یا که من گنگم
یا که تو آنقدر روشن
که چشم فهم من تاب نگاهش نیست
کاش خودم و تو را در این جهان نافهم
دمی از روزنه ی فهم تو
فهم میکردم
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen