Montag, 11. Oktober 2010

از هجوم غمی غریب

از هجوم غمی غریب

دلم ذوب میشود

مثل پایان روز در حرارت

ظلمت پا براه شب

تصویر شکسته گلی

در ذهن جان پریشم

بر سنگ آیینه گون تحملم

از یادهای تو آویزان میشود

چشمانم میزبان بارش تندی

از باران اشک شوریت

بر کویر پر زخم چهره ام

دلم تموز محزونی میشود

در سرگردنیهای بی تو بودن

میل آن دارم تا سرخترین سروده هایم

بوسه های عمیقی شوند

بر خنده های همیشگی لبانت

و بر شوق نگاه منتظرت

سرشار از تو کی میشود

خم خالی جان من

از شراب خنده هایت

کلید قفل واژه هایم

نام تو بود در دل

Keine Kommentare: