از هجوم غمی غریب
دلم ذوب میشود
مثل پایان روز در حرارت
ظلمت پا براه شب
تصویر شکسته گلی
در ذهن جان پریشم
بر سنگ آیینه گون تحملم
از یادهای تو آویزان میشود
چشمانم میزبان بارش تندی
از باران اشک شوریت
بر کویر پر زخم چهره ام
دلم تموز محزونی میشود
در سرگردنیهای بی تو بودن
میل آن دارم تا سرخترین سروده هایم
بوسه های عمیقی شوند
بر خنده های همیشگی لبانت
و بر شوق نگاه منتظرت
سرشار از تو کی میشود
خم خالی جان من
از شراب خنده هایت
کلید قفل واژه هایم
نام تو بود در دل
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen