در آن لحظه خالی بودن خودم را کشف کردم
و هیچ بودن های خودم را بباور نشستم
که در پیچ و تابهای پر شتاب نبودنهایت
رشته های درد جانکاه
مرغ دلم را به بند ناگشودنی های
نگاه تو بست
در این دیر فهمیهای خود
و نافهمی فهم دگران
عمریست در بند حسرتم
با هزاران واژه برنگ سکوت
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen