در سرا پرده هزار آتش جانسوز انتظار
سرو آرزو بر پای داشته ام
بگو آنجا اندیشه ای روشن
در اندیشه ی طلوعی دگر
ستارگان جانباخته را شماره میکند
بیا تا با هم بر گور شب برقصیم
دستم را بگیر تا فردا را باور کنم
من از دوشهای دور پر ز خستگیها
ازشکست تلخی میآیم
ای امروز من بیا تا فردا را باور کنیم
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen