کاش میشد عشق را شبی
در بستر پر حوصله ای از بودنها
نهال میکردیم
با طعم تن و عطر بوسه
آشنایش میکردیم
کاش این درخت آرزو ها
در یکی از فصلهای بودن
میوه ای هر چند نا رسیده را
آبستن میشد
آرزوها بر بال بادند
و باد مسافر تیز پای سرگردانیست
دریغا که بادها از انسان ناماندگارترند
آنچه بر جای میماند سنگ خواهش ماست
و آنچه که میرود
عمریست که حجم فاصله های ما را باد میکند
گذرانیم در ناگذیریها
بیا تا با هم از ناگزیریها بگذریم
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen