Mittwoch, 6. Februar 2008

کاش شبی دست من

کاش شبی دست من دامن آغوش تو در خواب میگرفت

چو سرما زده گنجشکی در بستر گرم تو لانه میگرفت

کاش دمی این دل شیدای من همنفس و هم دم تو میشد

خمار چشم دلم از نگاه مست تو پیمانه ها می میگرفت

کاش شبی از این شبهای تار مهمان در خوابت میشدم

خرمن جانم از شور آغوش تو شعله ها بدل میگرفت

کاش گلی بودی تو،فصلی در باغ تشنه دل کویری من

ریشها به جان میزد و از خون سیاووش آب میگرفت

Keine Kommentare: