Samstag, 15. März 2008

عمر شتابان از دفتر من و تو میگذرد
بیا جوانی جان و شور دل هم میگذرد
بی من منشین،عمر میرود ای دوست
شب آخر ست شاید، امشب هم میگذرد
با ما بنشین به میخانه و خوش باش
دم زندگی چه خوش یا که بد میگذرد
جام گیر از ساقی سیمین ساق مست
به بزم نشین روز رفت،شب هم میگذرد
بسی بهار آمد و نماند،تابستانها گذشت
پاییز رفت ،زمستان آمد،او هم میگذرد
چشمه ی کویر باش،عطش دارد باغش
سیاووش افسانه شد افسانه هم میگذرد

Keine Kommentare: