Freitag, 21. März 2008

بر طبل و دهل برزنید که باز بهار آمده است
زمستان سرد رفت و باز بهار گرم آمده است
به تن کرده جنگل سیه جامه سبز به مقدم بهار
آن سفر کرده ی ما هم، باز با بهار آمده است
ساز شور بهر خمار دلان زند بربط مست بهار
کبک خوش خوان به کوهساران باز آمده است
میرقصد دلم در قفس سینه به شوق چو سرو چمان
که آن پرستوی مهاجرم با بهار باز آمده است
شیدایی و شور دویده کنون به رگ و خون زمان
مژده دهید خسته گان را،که باز بهار آمده است
چه خوش میرقصد بید مست،دست به دست نسیم
مردگان جهان را،همه جان با بهار باز آمده است
دوشان را از یاد ببر که تنت سرد بود و رنجور
برقص کنون به شوق که بهار باز آمده است
بسی بهار آمد و گذشت از من وتو و ما،هوشیار
بنوش پیمانه ی خوش لب یار،بهار باز آمده است
میبارد دُر باران از ابر آسمان بر تشنه دل کویر
از خون سیاووش به دشت لاله ها به بار آمده است

Keine Kommentare: