امشبم ساقی مست پیمانه ام پر از خون رزان کن
رخساره ام زرد ست از خون جگرلاله گون کن
بر تو مهمانم و تشنه لب،سیراب کن از لبت جانم
با خود من بیگانه را یک امشب با خود یگانه کن
این دل دیوانه ام در قفس سینه نمیگیرد دگر جای
یک امشب به طره زلف ببند و به زندان خود کن
در آتش عشق تو میسوزد تن و جان و دل و روانم
شعله بوسه به جام لبم ریز،آتش فروزان افزون کن
مستم کن با بوسه ای که جام هوسهای دل بشکنی
درهوشیاری دل نماند با ما تو مست و خرابم کن
غریب غربت نشین دورهای گم شده در کویرم
خونم بریز چو سیاووش، باغ جهان پر خون کن
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen