Samstag, 7. Juni 2008

وای از تو ای دل دیوانه من که دیوانه از کار تو ام
هرزه و پر هوسی و من در زنجیرهوس های تو ام
چه میجویی از این جان خسته و تن رجور منِ شیدا
برون شو زین خانه در آرزوی رهایی از ستم تو ام
هردم رخت مرا در گذری،میفکنی زیر پای دلبری
ناله و زاری من ندارد در تو اثر آواره بیداد تو ام
نیاسودم از دست تو، شب و روز در حال گذری
آواره دشت جنونم و رسوای دیوانگی های تو ام
شمع جانسوزم کردی بهر انجمن آشنا و غریب
من ِ بینور فانوس شبهای پر شر و شور تو ام
روز محفل داری به در و دشت بهر خوبرویان
شب بزم و طرب داری ماه شبان آسمان تو ام
چه میخواهی چه میجویی دل همیشه مست من
بچشم روان کردی خون جگرم جام شراب تو ام
بر من پای شکسته سواری و خوش می تازی
توسن خوش رکاب رقاصیهای جانانه ی تو ام
درعطش قطره ی آبی از ابر آرامش ست کویر
تو سودابه هوسبازی و من سیاووش مکر تو ام

Keine Kommentare: