تمام روز مشت صبوری میکوبم بر سینه انتظار
تا تو ای ماه من
مجلس نشین بزم آسمان چشمانم شوی
حوصله میکنم بر در شب پا به زا
تا مگر کودک آمدنت متولد شود
تسبیه ستارگان را شماره میکنم
بر سجاده ی دلتنگیها تا مگر تو بیایی
نسیم ازعطر تنت مستانه میوزد
بر خماریهای دل شیدایم
ساغر جانم چرا خالی از ارغوان
خنده هایت میکنی
یا ساقیم نباش یا که بنوشانم
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen