Freitag, 15. Januar 2010

آهوی دشت بکمند زلف پریش گرفت سرو چمان
قرار دل از جان شیدای ما ربود آن سرو چمان
لب خندان دارد و چشم مست و پیمانه بدست
ترسم جام جان به سنگ جفا شکند سرو چمان

Keine Kommentare: