Montag, 10. Mai 2010

در خلوت دوش بلبل با گل سخن داشت

در خلوت دوش بلبل با گل سخن داشت

از چیز پنهانی در گوش گل نجوا دشت

بلبل گفت دوش نور شمعی دیده است

راز و نیازی بس عاشقانه شنیده است

وای بر ما دوش بلبل خوابش نبرده بود

گویا کز هم نشینی من و تو بو برده بود

نغمه خوان باغ گر بخواند راز ما به آواز

نت میشود حرف دل ما به هر شکسته ساز

Keine Kommentare: