Freitag, 25. September 2009

به کوری چشم حسود آفتاب،ماه من امشب اینجاست
روز رفت و شب آمد،یار دلنواز من امشب اینجاست
تا بوسه زنم نرم نرمک بر گلبرگ لبانش از سر شوق
تو سر بر نیارخورشید،ستاره بخت من امشب اینجاست
آرزویش به دل بود عمری،کردم صد هزار راز و نیاز
فلک تو رقیب خواب کن،دلبر من خراب امشب اینجاست
شمع روشن محفل من سرگشته ی ظلمت نشین شده او
پروانه ام گرد وجودش،شمع بزم من امشب اینجاست
وای بر من رسوا که چون من هزار بی سر وبی پا
به طواف خانه ام آمده اند،خدای من امشب اینجاست
جام باده ی پر بدست،صدای شور سازش بگوش جان
شاه شاهانم دمی،ساقی سیمین ساق من امشب اینجاست
هوشیار از عقل تهی شو گر عاشقی و شیدا و مست
آنکه ره عقل زده ست از همه ومن، امشب اینجاست
رخت خجلت به تن بَردرم من، گردش برقصم بسی
که آن زیبا گل آرای بزم زندگی من امشب اینجاست
زمستان سرد و سیاه رخت به خانه مرگ کشاند
آن بهار دلنواز و دل انگیز من امشب اینجاست
تشنگهای پر عطش کویر خسته دل سیراب شد
ابر پر از باران مهر آسمان من امشب اینجاست
کاشم که مادر سحری نزاید هیچگاه خورشید روز
که ماه رخ رقصان در ظلمت من امشب اینجاست
دشمن جان ست دانم، صد عهدش ببستم از دل و جان
آن کشنده سیاووش و پیمان شکن من امشب اینجاست
بیست و ششم مرداد 1387 سیاوش کوهرنگ

Keine Kommentare: